کبابم کرده برق تاب رنگ گرمی خویی
به یاد زلف او آهم پریشان کرده گیسوی
دلم آشفته گردیده به شوق سنبل مویی
به وحشت بر نمی آیم ز فکر چشم جادویی
چو رم دارم وطن در سایه ای مژگان آهویی
غبار بیخودی ها عرض سامان دگر دارد
شکست رنگ ما سیر گلستان دگر دارد
حریم تیره بختی ها چراغان دگر دارد
خیال نیستی سیر شبستان دگر دارد
چو شمع کشته سر دزدیده ام در کنج زانویی
بود عشاق خاک راه استغنای فرمانت
غبار ما هوس گل کرده ای صحرای فرمانت
دل ما مست بزم ساغر صهبای فرمانت
سری داریم الفت نشه ای سودای فرمانت
به جولانگاه تسلیم از تو چو گان ها ز ما گویی
به بزم دهر میل جام سر شار دگر دارم
به سر عمری بود سودای بازار دگر دارم
تماشای بهار صبح دیدار دگر دارم
به هر بی دست و پایی سیر گلزار دگر دارم
سر شکی رفته ام از خویش اما تر کویی
به عهد حسن او لاف وفایی می زند هر کس
به فکر خویشتن هر دم نوایی می زند هر کس
به راه عشق فال مدعای می زند هر کس
ز شوق صید مطلب دست و پایی می زند هر کس
جهان گردیست طوفان برده ای جولان هر کس
به رنگی شد پریشان از غمش اجزای آسایش
که بیرون شد جهانی را ز سر سودای آسایش
به باغ دهر نتوان یافتن ماوای آسایش
ز بس تنگ است در گلذار اماکن جای آسایش
نگردانید گل هم بی شکست رنگ پهلویی
هار فیض سامان نگهت گل شد درین گلشن
شمیم رنگ بستان نگهت گل شد درین گلشن
غبار شور و افغان نگهت شد درین گلشن
نوای عندلیبان نگهت گل شد درین گلشن
مگر مینا به قلقل وا کشد حرف از لب جویی
ز خود رفتن سوارم در کمند ناتوانی ها
به حسرت ها دچارم در کمند ناتوانی ها
به رنگی بی وقارم در کند ناتوانی ها
چنان بی اختیارم در کمند ناتوانی ها
که گرداند عیان مانند تصویرم سر مویی
چو افغان یاد آن طومار کاکل می کند بیدل
پریشان تر غمش از تار سنبل می کند بیدل
خموشی را سخن منقار بلبل می کند بیدل
بهار راحت از یاس نفس گل می کند بیدل
به رنگ غنچه دارم زین چمن سر رشته ایم مویی
نویسنده: میر هوتک خان پوپل زایی افغان
به کوشش: فهیم هنرور
عشق آباد، ترکمنستان
برای ویبسایت شعرستان