آگه ز فیض صبح و غم شام هم شد
حسرت نصیب کلفت ایام هم شد
عشرت ظهور یاس سر انجام هم شد
کام از جهان گرفتم و ناکام هم شد
آغاز چیست محرم انجام هم شدم
خرم کسی که ترک جهان اختیار کرد
نتوان هوس به عشرت لیل النهار کرد
دل در کمین صید کیم روزگار کرد
جز عبرتم ز دود چه باید شکار کرد
گیرم به سعی حلقه شدن دام هم شدم
از یاس بیخودی شرر طالعم مپرس
از نخل نیستی ثمر طالعم مپرس
از ظلمت شب و سحر طالعم مپرس
چون موی چینی از اثر طالعم مپرس
صبحم نفس گداخت اگر شام هم شدم
تا چند دامن هوس از خویش چیدنم
سامان چو رنگ شد همه صرف شکستنم
حاصل نشد وقار عزلت گزینم
تمکین چو عکس آیینه نگرفت رفتنم
هر چند در طلسم نگین نام هم شدم
در یاد نو بهار تو خاکم به باد رفت
چون گرد بیقرار تو خاکم به باد رفت
آخر به روزگار تو خاکم به باد رفت
آخر در انتظار تو خاکم به باد رفت
یعنی غبار خاطر ایام هم شد
در دهر تابکی غم عرض بقا برم
تا چند انفعال ز نشو و نما برم
یارب طلسم یاس درستی کجا برم
چون کل مگر به گردش رنگ التجا برم
کز دور بی نصیبم اگر جام هم شد
دور آزماییم چه کمی داشت ای فلک
رنج سوداییم چه کمی داشت ای فلک
کلفت نماییم چه کمی داشت ای فلک
پاس جداییم جه کمی داشت ای فلک
کامروز نا امید ز پیغام هم شد
افغان جرس صفت همه گر شیونم هنوز
بیرون نرفته پای خود از دامنم هنوز
مانند تیغ قابل گردیدنم هنوز
بیدل چو سایه محو ز خود رفتنم هنوز
وحشت بجاست گر همه آرام هم شد
نویسنده: میر هوتک خان پوپل زایی افغان
به کوشش: فهیم هنرور
عشق آباد، ترکمنستان
برای ویبسایت شعرستان