از قد خم گشته ای خود صورت محراب ریز
دیده را برهم نه وزین رنگ طرح خواب ریز
آتش اندر خرقه ای افسون شیخ و شاب ریز
دل مصفا کن شرر در خرمن اسباب ریز
آینه صیقل زن و نقش جهان در آب ریز
نقش حیرت ساده است از جوهر اقبال رنگ
در شکست خویش گردانده هوس ها بال رنگ
از دل تنگم نزد موج شکستن فال رنگ
غنچه آزاد است از گلبازی تمثال رنگ
ای صبا آیینهٔ ما هم به این آداب ریز
من که از حسرت براهش دستگاهی داشتم
بیقراری و طپش فریاد و آهی داشتم
گر امید از چشم مستش گاه گاهی داشتم
زان ستمگر حسرت جام نگاهی داشتم
تا توانی بر سر خاکم شراب ناب ریز
شوق اگر چون خاک بر بادت کند از کف مده
عشق اگر از حیرت ایجادت کند از کف مده
الفت آنکس که دل شادت کند از کف مده
دامنی کز کلفت آزادت کند از کف مده
چون نوا بر در زن از هر ساز و بر مضراب ریز
آخر ای دل شعله ای برق خیالت آب کرد
تاب موج خجلت رنگ مقالت آب کرد
آتش اندیشه ای عیش محالت آب کرد
فکر هستی سر به جیب انفعالت آب کرد
گرد بادی جوش زن خاکی در این گرداب ریز
هستی ام افسرده است ای موج الفت همتی
از دویی تا وار هم ای فیض وحدت همتی
صبر پامالم مکن بحر کرامت هستی
خشک بر جا ماندهایم ای ابر رحمت همتی
خاک از بنیاد من بردار و بر سیلاب ریز
گردباد آشیان سعیم به جز آفت نه بست
ترک وا ماندن درین عبرت سرا راحت نه بست
صاعتت در معبد اهل صفا صورت نه بست
سجده یی طاق سپهرت نقش جمعیت نبست
بعد از این رنگ خمی بیرون این محراب ریز
چیستم در راه سودای تو حسرت پایمال
هستیم در وهم گاه دهر تصویر خیال
جز خجالت نقش مارا نیست در عالم مثال
عمر ها شد صورتم را میکشی بی انفعال
ای مصور در صدف خشک است رنگت آب ریز
اعتبار افغان به عرض زندگی اینجا خطاست
مطلبی گر هست اندر ترک شغل ما سواست
عرض جوهر موج رنگ صفحه ای آیینه هاست
نقش هستی بیدل از کلفت طرازان صفاست
تا تویی در هرکجایی سایهٔ مهتاب ریز
نویسنده: میر هوتک خان پوپل زایی افغان
به کوشش: فهیم هنرور
عشق آباد، ترکمنستان
برای ویبسایت شعرستان