امرو ز باز قصه یی صد قرن بر د گیست
چند ساعتی نشسته ز زن یاد میکنیم
با چند شعار و شعر دلش شاد میکنیم
در هشت مارچ نام زنان خوب و دلکش هست
یک روز بعد خانه مادر در آتش هست
امروز گر بخنده بگیرید نام او
فردا ز گریه تلخ نمائید کام او
امرزو بود که رشته غم را حساب کرد
دیوار های ظلم و ستم را خراب کرد
امرزو روز کوشش پیکار زن بود
روز عظیم بخشش و ایثار زن بود
او امده ست تا که بگوید که کیستی
خوش نام و خوش مقام و بلند ابروستی
تا کی ندانی اینکه ترا پروریده زن
بر جان خویش رنج و الم را خریده زن
نه ماه تخت خون دلش را چشیده ای
تا پای مرگ برده و او را کشیده ای
گاهی چو سرو قامت و چون ماه روی او
گاهی اسیر تیغ جفا شد گلو ی او
صد ها هزار روز کی از ان زن بود
از صد هزار روز یکی روز زن بود
مژگان ساغر شفا