صد ها بهانه کردن و آوردن از شما
سهوِ تو بود من که صمیمانه گفتمت
ممنوعه نیست میوه من، خوردن از شما
باغ بهشت را که خدا قسمت تو کرد
در آتش اش کشیدن و افسردن از شما
قالی خوش نمای دلم را دریغ و حیف
چون خاک ره ندیده و نشمردن از شما
من اختیار خویش به دست تو داده ام
دل را به غم شکستن و آزردن از شما
گل کرده شاخه های پر از میوه دلم
گل را به باد دادن و پژمُردن از شما
آیینه نجابت من عهد بستن هست
دل را بدست دیگری بسپردن از شما
این ساغری که پر ز شراب دو آتش هست
با او جفا و جور و ستم کردن از شما
یک صد غزل به وصف نگاهت سروده ام
حالا تو لطف کن و بیا بردن از شما
مژگان ساغر شفا