گفتم که دل ز دست تو گیرم ولی نشد
بر گویمت ز عشق تو سیرم ولی نشد
گفتم برای خلق بگویم که کیستی !!!
این نام خوب از تو بگیرم ولی نشد
گفتم که با ل و پر زده از پیش تو روم
دیگر نگو یم اینکه اسیرم ولی نشد
گفتم که تا قبول نگردیده حا جـــتـــم
دست از دعا ی خیر نگیرم ولی نشد
گفتم نگویم اینکه چرا دوست دارمت
زین حرف خویش توبه پذیرم ولی نشد
گفتم شبی که خواب نباشی ، بیایم و
هر گز نگویمت ، شده دیرم ولی نشد
میگفتمت عزیز پیشمان نمی شو ی ؟
خوارم مکن که مرغ اسیرم ولی نشد
صد بار گریه کرده دو یدم که گو یمت
در دست تو چو طفل یسیرم ولی نشد
مژگان ساغر شفا