و چشمم کو رگر با تو سر جنگ و ستم گیرم

و چشمم کو رگر با تو سر جنگ و ستم گیرم
و یا من خاطرت را در دل و این دیده کم گیرم
نگو دیگر تو یی مجرم که خود از من خطا سر زد
سزا وارم که جای سرمه در این دیده نم گیرم
خودم رسوا و بد نامم چرا طامات میبافی
بجرم قتل خود من نه عرب را نی عجم گیرم
گل نسیان را در باغ قلبم شاخ و برگی نیست
ترا باشد چو آهو گر زکوی بنده ،رم گیرم
منم افتاده و خاکی ،بکن با و ر تو افلاکی
که جز تو هر کسی را سرور و یا محترم گیرم

مژگان ساغر شفا

Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *