این زندهگی بدون تو یک فصل ماتم است
چون باد میوزم به خیالاتِ هر شبت
مهمان چشمهای تو باران نم نم است
چیزی شدی شبیه من غمپرست و هیچ
چیزی شبیه خنده به روی لبت کم است
دیگر نمان به پای من بیپدر برو!!!
اندوه من بزرگتر از حجم عالم است
در انتظار بوسهی من پیر شد لبت
لعنت به من که بوسهی من رنج و ماتم است
آری برو به فکر خودت باش؛ جان من!
هرچند رفتن تو مرا مرگ مبرم است
حالا تو رفتهای که دگر جان من که نه!
جان کسی شوی که یک زره آدم است
جان میدهم بدون تو و صبر میکنم
جان منی و بیتو جهان هیچ و درهم است
تمنا توانگر