وای بر منکه چشم خستۀ من پشت دیوار درد زندانیست
خوش بهحالت اگرکه گریه کنی همه حتی درخت میفهمد
مثل من نیستیکه گریۀ من درحجاب دو دست پنهانیست
سهم تو زندهگی آرام و سهم تو زندهگی بیتشویش
زندهگی بحر پرتلاطم غم سهم من موجهای توفانیست
به خداخستهام پرندۀ خوب! خسته از بودن و نبودنها
خسته از اینمنیکه آدم نیست وسعت سرد یکپریشانیست
کاشکی یک پرنده میبودم مثل تو مثل تو پرندۀ خوب
مثل این تو که حجم بودن او آسمانی همیشه بارانیست
بال من را بگیرد در دستت ای پرنده؛ پرندۀ زیبا!
ببر آنجا که حل مشکلها به همان سادهگی و آسانیست
تمنا توانگر