و تو در پوچیات پیاده شدی
که تو آغاز زشت پایانی
بیسبب امتداد جاده شدی
تو الفبای تیرهگیهایی
ادبیات زشت تنهایی
رنج و غم معنی تو بود؛ اما
واژۀ «دخترک» افاده شدی
مردها در پی تو بودند و ـ
پاس دادند تو را به همدیگر
گلِ گلدان که نه؛ گل میدان
بازی فکرهای ساده شدی
عزم تو جزم میشود در تو
که خودت را بگیری از دنیا
بنشین بی پدر سر جایت
فکر کردی که با اراده شدی؟
مثل دستمال لکهداری که
لکهاش میشود تمام خودش
دخترک سخت استفاده شدی
دخترک سخت استفاده شدی
تمنا توانگر