از عشق اگر رها شوم

از عشق اگر رها شوم
به طبیعتم باز می‌گردم
به جنگلی که موهایم را به عاریت سپرده است!
و چشمه‌یی که چشمانم را سیراب کرده است
به مرواریدهای صدف در عُمق دریا
که بلورین تنم را بدهکار آنانم!
از عشق اگر رها شوم
شکسته‌گی دلم را بر می‌دارم و صبح‌دمان به انتظار شکستن تخم پرنده‌گان می‌نشینم!
این اولین شکستنی است که زنده‌گی از آن سر بر می‌آورد!
تو قدر موهایم را ندانستی
موهایی که هیچ‌گاه آشیان نوازش‌های تو نشد
بگذار آشیان پرنده‌ها باشد
و دستانی که با دستان تو هیچ‌گاه گرم نگرفت
بگذار خانه‌ی گرم موسیچه‌ها باشد
از عشق اگر رها شوم!…
تمنا توانگر
Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *