اگر میدانستیم روزی تو را از ما خواهند گرفت؛
لحظه لحظهات را قدر میدانستیم.
هوای پر دودت را؛
دریای خشکت را که ماهیها از آن سفر کرده بودند و معتادان به آن سفر کرده بودند.
ترافیک سنگینات را؛
دختران شوخ و شنگات را؛
پسران شوخ طبع و بیپروایت را؛
تاکسیرانهای سیاستمدارت را؛
لیلامی فروشان پر امیدت را؛
گدایگران چالاکات را؛
عصرهای مدرن عطرهای قیمتیات را؛
خیابانهای خلوت کارتهیچهارت را؛
جشن و صفای پل سرخات را؛
معنی بزرگ کافههایت را؛
شیکپوشان دانشگاهات را؛
حنجرهی طلایی شاگردان ملیبس؛
حجم خاطرهی سینما پامیر؛ تا عاشقان و عارفان؛
نانواییهای خلوت؛
ادارات شلوغ؛
پیادههای دانشمند؛
مأموران بیخیال؛
رییسان خوشخدمت؛
میوههای خوشمزه؛
لیموی مشهور کابل؛
شهرنو همیشه نو؛
قلعه فتحالله شاعر خیزت را؛
پنجشنبه های عزیزت را
قدر میدانستیم
قدر میدانستیم
قدر میدانستیم
آوخ کابل جان…
تمنا توانگر