دنیا به رنگرفتهگی تو کاری ندارد؛
دنیا از سیاهی تو وحشت نمیکند؛
دنیا تمام بال پرواز آدم را به تو داده است؛
دنیا؛ با من سر ستیز دارد.
غمت مباد پرنده جان!
من به جای تمام دریاها میگریم؛
تو به جای تمام آدمهای بیبال، پرواز کن!
نشود از رنگ سیاهت به خاک سیاه بنشینی؛ تو همچنان سیاه باش سیاهتر از پیشانی من
که گردن بلور سفیدم با تمام روشنیاش کاری از پیش نبرد.
تو با شبی که بر بالت است پرواز کن!
من با صبحی که روی سینه دارم به زمین میخورم.
پنجره را برای پرنده آماده میکنم؛
پرنده یک پنجره پرواز بدهکار است که هفتتا آسمان بپرد!
پرنده جان تو بمان!
با رفتنت؛ خدا عمر مرا نه؛ بال پروازم را به تو بخشد!
تمنا توانگر