تو را نمیشناختند.
چنان عاشقانه نگاهت کردم
که نگاهها عاشقت شدند.
چنان راز طلایی وجود تو را به تمام جهان شرح دادم که به تو پی بردند، تو را دزدیدند!
اکنون آه ای تک درختی که نمیدانم سایهات ارزانی کیست!
ای شاخ گل خوشبو که به دستان پر مهری هدیه میشوی!
کدام دست پر مهر چون دستان من مهربان است؟
روزی اگر در دستان کسی قرار گرفتی، ای شاخهی گل سرخ! به سرخی چون عقیقت مناز که از خون دل من آب خورده است!
تمنا توانگر