میشد که حامی دوتا دلبسته باشیم
از شرم؛ اما جا زدیم و ننگ کردیم
میخواست کوهی باشد؛ اما سد مان شد
دیوار بیرنگی که با هم رنگ کردیم
اما به جای تنگی آغوشهامان
ما عرصه را بر خندههامان تنگ کردیم
با شیشه بودن زندهگی مان ساده میشد
بیهوده قلب خسته را از سنگ کردیم!
تمنا توانگر