اگر غربت زیبا نیست!
چشمهها هویت شان را از دست ندادهاند
چشمههاییکه
عکس کوزه بر شانهی مرا
فوتوشاپ شده نشان میدهند!
آبهای شسته رُفتهیی که
از سر هیچ گِلی گذر نکردهاند
چگونه خاک شانههای مرا
به تصویر کشند؟
درختان چه گناهی کردهاند
وقتی که غربت زیبا نیست؟
درختانی که با تمام زیباییشان
نتوانستند هم پای آخرین شاخهی درخت ناژوی کابل باشند.
خورشید تقصیری ندارد
وقتی که من از نور بیزارم!
خیابان بیگناه است
وقتی که از هیچ سویش بوی دود و خاک نمیآید
با دریا چکار داری؟
این دریا بوی بد نمیدهد
و درست و حسابی به وظیفهی خوشبو بودنش عمل میکند
درخت گناهی ندارد!
غربت گناهی ندارد وقتی نمیتواند در دلم جا شود
من گناهی ندارم
اگر نمی توانم دار و ندار غربت را به یک تار موی گندیدهی دریای کابل عوض کنم!
تمنا توانگر