من در این‌کوره به جایی نرسیدم دیدم ‏

من در این‌کوره به جایی نرسیدم دیدم ‏
آه دیوانه‌گی ای‌کاش نمی‌فهمیدم
فکر کردم که به دنبال تو هستم؛ اما
روزگاری‌ست فقط دور خودم چرخیدم
شعر بی‌عرضۀ لب‌های خدایم بودم ‏
من نباید به دل تنگِ تو می‌چسبیدم ‏
دیدم امروز در آیینۀ پیری خود را ‏
و به این پوچی مطلق چقدر خندیدم ‏
قلب پر رنج خدا بودم و با آمدنت ‏
یک‌تکان خوردم و بر روی جهان ترکیدم
امشب از بوسه و آغوش کسی می‌ترسم ‏
من که از مشت گره‌خورده نمی‌ترسیدم ‏

تمنا توانگر

Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *