نامه ی یک صد و سی ام

نامه ی یک صد و سی ام
ژوزه‌ی عزیزم
ساعت شنی کم عمر ما به عبث تمام شد.
زنده‌گی آیینه‌وار، نامرد است؛
تو پشت آیینه‌های کامپیوتر، من پشت آیینه‌های موتر…
بین من و تو کوه و جنگل نیست؛ عشق معاصر ما سدهای معاصر می‌خواهد.
بین من و تو ترافیک کابل است؛
ترافیک کابل قاتل ملاقات‌های عاشقانه است!
موترهای کابل راه نمی‌روند آن‌ها ایستاده‌های متحرک هستند؛ اما وقتی تو پشت فرمان هستی و من در کنار…
هیچ خبری از ترافیک نیست، موترهای کابل بال درمی‌آورند
و خیابان خالی… و لحظه از نگفته‌ها خالی‌تر…
#رمان‌کلاف‌تنهایی

تمنا توانگر

Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *