خیر است به زخم مرده مرهم باش دیوانه!
گاهی برای دختر نشئه درون شهر
اسباب ودکای فراهم باش دیوانه!
تنها همین کافیست آبی باشی و بیرنگ
هرگز نگفتم آب زمزم باش دیوانه!
در چشم پوچ پیرمرد خانهی پیری
شهری پر از شوق مسلم باش دیوانه!
دستی به موهایت بکش… در خواب میآید ـ
امشب به دیدارت، منظّم باش دیوانه!
دیگر کسی فکرش به این رفتار مضحک نیست
چون کودکیات شاد و بیغم باش دیوانه!
تمنا توانگر