بیداری خموشم و خوابی به نام تو
در بین دستهای من استی و نیستی
دریا منم همیشه حبابی به نام تو
«مینوشمت که تشنهگیام بیشتر شود»
نامییِ تشنهگان و سرابی به نام تو
من پایمال حسرت دنیا به نام عشق
با قلب داغدار و کبابی به نام تو
میبندم این کتاب پر از رنج عشق را
بس میکنم حکایت نابی به نام تو
آغاز مرگ دختر زشتی به نام من
پایان تلخ و سرد کتابی به نام تو
تمنا توانگر