عشق آمد و شد چو خونم اندر رگ و پوست

عشق آمد و شد چو خونم اندر رگ و پوست
تا کرد مرا تهی و پر کرد ز دوست
اجزای وجود من همه دوست گرفت
نامی است زمن بر من و باقی همه اوست
اوحدالدین کرمانی
Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *