دوش این چشمم که دُرّ مکنون می ریخت

دوش این چشمم که دُرّ مکنون می ریخت
تا صبحدمی از رگ جان خون می ریخت
دُرّی که به سالها به جمع آمده بود
دامن دامن زدیده بیرون می ریخت
اوحدالدین کرمانی
Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *