آوازبده دلبرنوایی بلبل گفته
بردیده من پابنه سرپل گفته
ره بنمابدلم باسینه بسمل گفته
طره بگشای بررخ دسته سنبل گفته
روزوشب رابهم اندازچپاول گفته
میکشم نازتراتاکه کم شوددردم
میبرم هجرتراتاکه بدانی مَردم
گواهم بشماچشم ترورنگ زردم
میبندم خاک رهت تاکه بگیردگردم
دامن نازترادشت توسل گفته
آب چشمم بغمت یکسره دوید
عقل وهوشم زبدوخوب جمله رمید
دل ازدیده ،دیده زدل بس نالید
دل بیادرخت پرناله که ازسینه کشید
یادش آردبچمن نغمه بلبل گفته
دل پرخنده نصیب من بسمل نیست
مگراین دل ناچارسنگ است ،دل نیست
یارب نفس راحت،زدرگه ات مشکل نیست
زورق آسوده گیم یکسرمودردل نیست
سالهاخانه بدوشم خم کاکل گفته
قسمت اگربیتومراجانب بازاربرد
یابکوه دمن وسوی سمن زاربرد
یاسوی صحراطرف لاله زاربرد
چرخ گربیتومراجانب گلزاربرد
خاردردیده زهجرت فگنم گل گفته
حرف راست زخنجرتیزترچه ببایدگفت
دل هیچکس نتوانیم شکست چه ببایدگفت
دروغ مصلحت کارست ناچارببایدگفت
عصرفرمایش شعراست چه ببایدگفت
هرچه یابیم ونویسیم نغزل گفته
ازدوابروکمانت پیوسته نشان بفرست
زدولعل لب خویش، لب نان بفرست
ززلف پیچ درپیچت حال پریشان بفرست
شودآراسته تالشکرمژگان بفرست
نگههٔ سوی (ضیا) پیش قراول گفته
شاهرخ قاريزاده