معشوق ناگهانی دور از گمان من
ای مطلع امید من،ای چشم روشنت
زیباترین ستاره ی هفت آسمان من
آه ای همیشه گل که به سرخی در این خزان
گل کرده ای به باغچه ی بازوان من
در فترت ملال و سکوتی که داشتم
عشق تو طرفه حادثه ی ناگهان من
ای در فصول مرثیه و سوگ باز هم
شوقت نهاده قول و غزل،بر زبان من
حس کردنی است قصه ی عشقم،نه گفتنی
ای قاصر از حکایت حسنت،بیان من
با من بمان و سایه ی مهر از سرم مگیر
من زنده ام به مهر تو ای مهربان من!
کی می رسد زمان عزیز یگانگی؟
تا من ازآن تو شوم و تو ازآن من…
حسین منزوی