میبارد از ابر پریشان جای باران، مرگ
مانند برگ افتاده در پای درختان، مرگ
این کیست؟ این مهمانِ ناگاهانٍ ناخوانده؟
بر دوش او دو مار و بر لب «جان و قربان»، مرگ!
راه نفس را بسته تا باجی بگیرد، نیست-
اینبار شکل انتحاری در خیابان مرگ
هرشب به خود گفتیم «یا تخت است یا تابوت»
هر صبح سوی گورها…بر شانههامان مرگ
نفرین به مرگ ناگهانی! تف بر این تکرار!
بر مرگ انسان، مرگ انسان، مرگ انسان، مرگ!
کردند هر چه سنگ بر هرچه نگین نفرین!
مور و ملخ گفتند: بر تخت سلیمان مرگ!
آوردهایم امروز اگر از ترس مرگ، ایمان
فردا چه میخواهیم در زندانِ ایمان، مرگ؟
سیل آمد اما آب از آبی تکان کی خورد؟
با بیخیالی خواب رفتیم و شد آسان مرگ
میریزد از هر شاخه مثل توت، آدمها
میبارد از ابر پریشان جای باران، مرگ
سهراب سیرت