تو ای پهلوان زمینِ سخن
یلِ قصههای هزار انجمن
شکوه خراسان و کاخ کهن
–
رفتی و سکوت کوه در سینه شکست
در ویرانه قامت گنجینه شکست
بعد از تو چه کوتاه شد افسانهٔ عشق
«گلنار» به رقص آمد و «آیینه» شکست
شوریده و عیّار و قلندر بودی
در بین سخنوران ولی سر بودی
بودی هم «رهنورد» و هم راهنما
«زریاب» نبودی تو خودت زر بودی
سهراب سیرت