رنگ ناخن

رنگ ناخن

کوه غم‏های مرا دانه‏ی ارزن دیدی
وسعت درد مرا یک سر سوزن دیدی

دلِ من بود، همان روز میان بازار
«قوغ»­هایی که تو در کوره‏ی آهن دیدی

گریه کردم مگر این بار تمامش خون بود
«رنگ ناخن» زدی از خون من و خندیدی

کم زدن، گپ نزدن، قهرشدن‎ها کم بود
که مرا لایق یک بار ندیدن…دیدی

روزها شاهد افسردگی و رنج من است
غچی­یی را که پریشان سرِ آنتن دیدی

خواب دیدم که به تنگ آمده ایوب از من
داد می‏زد:”متعفن شده‌ای! گندیدی!”

گله از خویش کن آن‏روز که «سهراب»ات را
با کسی دیگر اگر دست‌به‌گردن دیدی

سهراب سیرت

Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *