قلب من آشفته و دنیا پریشان میشود
وقتی موهای خودت را باز میداری به خلق
مرگ و میر این جماعت هم فراوان میشود
وقتی از کشف و شهود خود تو می آری مثال
پیر دانا پیش تو رسوا و حیران میشود
وقتی من از زلف و چشمان تو میگویم چرا
جزوه های کوچکم تبدیل به دیوان میشود
وقتی می آیی به جمع و میزنی طبل خوشی
آسمان و ماه و خورشید هم درخشان میشود
طلحه مهاجر