ما را امید و مژده ای عید وصال نیست
گویا که خون به چشم من انگار آشناست
این درد و رنج و در به دری را مثال نیست
آخر جواب این دل ما را که میدهد
چون تار و تیره گشته و نور و هلال نیست
گر میزنی بزن تو به رویم به مشت خویش
ما را توان کُشتی و جنگ و جدال نیست
در مکتب محبت و دلبستگی و عشق
فرهنگ طرح پاسخ و طرح سوال نیست
طلحه مهاجر