الا دلبر مه قربان نگاهت
مه قربان دو چشمان سیاهت
بیا با ما بشین یک جرعه می خور
مه قربان همین جام و گناهت
*******
الا دلبر هواس ات سوی ما نیست
هواس ات هر کجا باشد به ما نیست
چرا مغرور و بی پروا تو گشتی
چنان حرف میزنی گویا خدا نیست
*******
الا دلبر بترس از روز محشر
که نه پول داشته باشی و نه هم زر
گریبان ات بگیرم پیش مولا
که سهم ما و تو گردد برابر
*******
الا دلبر اگر سمتم بیایی
به تو من میدهم هر چه بخایی
به تو من میدهم جانم فدایت
و یا هر چه که تو با آن رضایی
طلحه مهاجر