دو چشمانِ تو سگ دارد ، سگان هار باور کن
دو چشمان تو می آید به خوابم هر شب و بعدش
به طرز بد ز خوابم میشوم بیدار باور کن
دلیل نارسیدن را چرا از من تو میپرسی
خدا تقدیر ما را بد نوشت انگار باور کن
چرا با من نمی آیی ، پدر جانت چه میگوید
به والله خسته ام از این همه آزار باور کن
مگر چیزی به گفتن هست دیگر نه ، به مولا نه
برو اصلا نمیخواهم کنم اصرار باور کن
طلحه مهاجر