دختر شاه بدخشان از ره درواز ما
اندک اندک سوی پامیر و زرافشان میرود
من که گویم جرم و زیباک جای آرامیدن است
از میان خاش و وردوج سوی واخان میرود
از بهارک من بگویم یا که از اشکاشمم
کشم ما را واگذاریده به شغنان میرود
یفتل بالا و پایین اش به والله نغز و خوب
از ره راغ درخشان سوی خواهان میرود
از درایم یا که فیض آباد و کوهستان مپرس
از ره ارغنجخواه نرمک به تیشکان میرود
من نمیگویم بیا بنگر که ارگو جای ماست
از میان کوه و جنگل سوی یاوان میرود
گر نبینم چشمه ی یاسیج و دشت شیوه را
من که میدانم به والله روحم از جان میرود
طلحه مهاجر