ترا از دور میبینم دلم ناجور می‌گردد

ترا از دور میبینم دلم ناجور می‌گردد
دلم می‌گیرد و قلبم به سان گور می‌گردد

مرا دیوانه میگویی مرا از خويش میرانی
بدان آخر که این دیوانه هم مشهور می‌گردد

ز بس لطف کران داری که بر آن پرتو رویت
تماشا گر کنم والله که چشمم کور می‌گردد

من عاشق گشته ام باید بگویم نازنین من
که سلطان جهان در درگه ات چون مور می‌گردد

هر آنکس وصل او جوید بخواهد فضل او پوید
پریشان و خراب و خسته و مهجور می‌گردد

طلحه مهاجر

Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *