ترا در جمع این مردم به مثل مرد میبوسم
برادر هایت هر چه بر سرم آورد میبوسم
ندارم ترس این و آن و هم سلطان و قاضی را
پدر جانت اگر هم هر چه با من کرد میبوسم
اگر فرصت نشد پیدا نکردم جایی گرمی را
ترا در زیر باران ، در هوای سرد میبوسم
اگر من در وصالت زیر مشت این و آن باشم
ترا با کوله باری از غم و هم درد میبوسم
ترا با هر چه بود و آن نبودت دوست میدارم
اگر باشی تو هم آواره و ولگرد میبوسم
طلحه مهاجر