آنچه گفتم من که هستم ، آنچه گفتی نیستی
من که عاشق پیشه ام ، آخر بگو تو چیستی
از بر من رفتی و گفتی که میرم دور دور
رفتی و آخر تو هم با آن رقیبم زیستی
من که گفتم عاشقم ، میخواهی ام نزد خودت
بی سبب آهی کشیدی، بی سبب بگریستی
گه تو میخندی و گه میگریی مثل ابر تار
من که حیران گشته ام آخر تو دیگر کیستی
تا بگفتم این و آن رویت بگرداندی ز من
من غلط کردم ، چه گویم خوب و هم عالیستی
طلحه مهاجر