به لبخند و رُخش بخشم تمام آبِ دریا را
ببخشم یفتل بالا و پایین و بهارک را
ببخشم جرم و زیباک و سمرقند و بخارا را
اگر سویم ببیند لحظه ای یا در برم باشد
ببخشم سال و ماه یعنی حمل هم ثور و جوزا را
اگر آن دخت دروازی بگوید راز دل بر من
ببخشم ساقی و ساغر ببخشم جام و مینا را
اگر دستم بگیرد یا بیاید بر حریم من
ببخشم روز دیروز و ببخشم روز فردا را
طلحه مهاجر