تجویز بکن نگاه درمانی را
یک جرعه بخند تا به آتش بکشی
دانشکده علوم انسانی را
تنها غزل کلاسمان بود… و رفت
انگار که اهل آسمان بود… و رفت
دلتنگ شدم براش… آموزش گفت
او ترم گذشته میهمان بود… و رفت
هم ریمل و خط سرمهاش کم شده است
هم بستن روسریش محکم شده است
از برکت عمرههای دانشجویی
این ترم فرشته خانم آدم شده است
تو ماه زلالی و کمان ابرویی
من اِند مرامم و صداقتگویی
مشکل حلست عصر یک سر برویم
تا دفتر ازدواج دانشجویی
با عینک ری بن زرشکی خوانده ست
درسی راجع به گاو مشکی خوانده ست
اخلاق تمام عاشقان را بلد است
معشوقه ی ما دامپزشکی خوانده ست
شب گریه و بغض این دل پیر بس است
یک قلب که بیش نیست ، یک تیر بس است
لاک یاسی مال نوازشگرهاست
دستان تو را لاک غلط گیر بس است
حامد عسکری