من ارگ بم و خشت به خشتم متلاشی

من ارگ بم و خشت به خشتم متلاشی
تو نقش جهان ، هر وجبت ترمه و کاشی
این تاول و تب‌خال و دهان سوختگی‌ها
از آه زیاد است ، نه از خوردن آشی
از تُنگ پریدیم به امید رهایی
ناکام تقلایی و بیهوده تلاشی
یک بار شده بر جگرم زخم نکاری؟
یک بار شده روی لبم بغض نپاشی؟
هر بار دلم رفت و نگاهی به تو کردم
بر گونه‌ی سرخابی‌ات افتاد خراشی
از شوق هم‌آغوشی و از حسرت دیدار
بایست بمیریم چه باشی چه نباشی
حامد عسکری
Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *