ندای مرده

ندای مرده

در آن سپهر که در روز آفتابی نیست
سراغ ماه به شب، جز خیال و خوابی نیست

به خضر گوی به ظلمات آن فریب مخور
درین بادیه امید هیچ آبی نیست

بگو به تشنه لبان شراب آزادی
شراب و آب کجا؟! مژدۀ سرابی نیست

ستاره ها همه بیدار و دیده ها بازند
در آسمان هجر چشم نیمه خوابی نیست

کجای شهر که میخانه ها نگشته خراب
ولی به کوی خراباتیان خرابی نیست

خبر بگیر که امید مرده یا زنده است
درون سینه ام امروز اضطرابی نیست

ز گوشمال زمانه مترس و نغمه سرای
که ترس بزم دگر در خور ربابی نیست

شگفت نیست درین کوهسار سرمه اگر
ندای مردۀ پژواک را جوابی نیست.

عبدالرحمن پژواک

Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *