آواز مقدمت نه شنيدم گريستم
از كوى و برزنت نه طراود صداى شعر
هر شب به درب بسته ى آن خانه ايستم
ديوانه دل كجا به تسلى برم بگو؟
اى حسرتا چه بنده ى بيچاره گيستم
جانا تو رفته اى و سخن مرده در وطن
من بي تو بي زبانم و يعنى كه نيستم
از حسرت نبود تو دل مرده در برم
محكوم بى زباني و سرگشته گيستم
در غيبتت درون وطن بى وطن شدم
بى همزبان و همدل و هم لانه كيستم؟
من قلب زنده و تو روان در وجود من
بى تو بدون روحم و بي زنده گيستم
پير سخنوران جهانم چو با تويم
بى تو كلام بى ثمر هرزه گيستم
يك روح زنده كو كه رهاند مرا ز من؟
از چون تو عارفان وطن منزويستم
من آمدم كه واجبِ كشور كنم ادأ
گرگان به حيرت اند كه من گرگِ كيستم
بهر چه آمدم؟ به تنابِ كى بسته ام؟
جاسوس جان فداى كدام اجنبيستم؟
يارب چه تلخ ميگذرد طعن دشمنان
بر من كه از عيوب غلامى بريستم
نى يار قاتلانم و نى يار مخبران
نى پيرو امينم و نى كارمليستم
زين هردو اهرمن دل شيدا بريده ام
با هردو در مبارزه و جنگ زيستم
برق مقام خيره نه كرده ست چشم من
مفتون جاه و مال و زر و خانه نيستم
پابند فرق قوم و تبار و زبان نيم
آزاد ازين حماقتِ بيهوده گيستم
سلیمان لایق