مثل مترسک

مثل مترسک
مثل مترسکی به تماشا ستاده است
خشکش زده، دلم لب دریا ستاده است
بادست خود برای عبورم پلی بساز
این دل نمیرسد به هدف، تا ستاده است
مردی که بیشتر به خودش چهره میدهد
با عکس خود در آینه تنها ستاده است
من جا به جز کنار خودم خوش نمی کنم
اینگونه کس کنار خود آیا ستاده است؟
در من صنوبری ست که هر لحظه از خزان
صد زخم تازه میخورد اما ستاده است
یک کوچه آنطرف تر از اینجا غریبه ی
در انتظار آمدنِ ما ستاده است

اسدالله عفیف باختری

Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *