پیوسته درد می کشم و درد می کشم
پاییز هر چه بر سرم آورد می کشم
صورتگر خزانم و در پردهء خیال
یک تابلو برای تو خوش کرد می کشم
تا با فضای باغ کمی آشنا شوی
یک لانه گک که می شکند سرد می کشم
طرح دگر که می کشم از روزگار خویش
در دست باد شاخه گلی زرد می کشم
بازی ادامه دارد و من مانده ام که باز
دیگر چی از زمانهء نامرد می کشم
سیگار و چای تلخ و من و چرخ نرد باز
پوچی نتیجهء که از این نرد می کشم
اسدالله عفیف باختری