دلتنگی ام شبانه که بسیار می شود
در من گلیم درد تو هموار می شود
یکشنبه و دوشنبه و … خاکستری و سرد
هفته ست پشت هفته که تکرار می شود
یک ثانیه اگر گذرد در تو مثل سال
سال ت شماره کن که چه مقدار می شود
تنها نه در قیافه که آن سوی صورتت
هر شب شیار تازه پدیدار می شود
صبحی که در لطافت خود هیچ کم نداشت
از رنگ خود در آینه بیزار می شود
روزانه تا که روشن از احوال خود شوم
می نوشم آنقدر که هوا تار می شود
این بام کج که در خود از این سان شکسته است
از کهنه گی شبیه من انگار می شود
دنیا برای آنکه به زندانم افکند
دور و برم می آید و دیوار می شود
اسدالله عفیف باختری