یاران موافق موفق را
زان می که چو آه عاشقان از تف
انگشت کند بر آب زورق را
زان می که کند ز شعله پر آتش
این گنبد خانهٔ معلق را
هین خیز و ز عکس باده گلگون کن
این اسب سوار خوار ابلق را
در زیر لگد بکوب چون مردان
این طارم زرق پوش ازرق را
گه ساقی باش و گه حریفی کن
ترتیب فروگذار و رونق را
یک دم خوش باش تا چه خواهی کرد
این زهد مزور مزیق را
یک ره به دو باده دست کوته کن
این عقل دراز قد احمق را
بنمای به زیرکان دیوانه
از مصحف باطل آیت حق را
بر لاله مزن ز چشم سنبل را
بر پسته منه ز ناز فندق را
بیرون شو ازین دو رنگ و این ساعت
همرنگ حریر کن ستبرق را
مشکن به طمع مرا تو ای ممسک
چونان که جریر مر فرزدق را
گر طمع میان تهی سه حرف آمد
چار است میان تهی مطوق را
در تختهٔ اول ار بنوشتی
بی شکل حروف علم مطلق را
کم زان باری که در دوم تخته
چون نسخ کنی خط محقق را
در موضع خوشدلان و مشتاقان
موضوع فروگذار و مشتق را
شعر تر مطلق سنایی خوان
آتش در زن حدیث مغلق را