وز می چنان نه مستم کز عشق روی ساقی
یا غایه الامانی قلبی لدیک فانی
شخصی کما ترانی من غایه اشتیاقی
ای دردمند مفتون بر خد و خال موزون
قدر وصالش اکنون دانی که در فراقی
یا سعد کیف صرنا فی بلده هجرنا
من بعد ما سهرنا و الاید فی العناقی
بعد از عراق جایی خوش نایدم هوایی
مطرب بزن نوایی زان پرده عراقی
خان الزمان عهدی حتی بقیت وحدی
ردوا علی ودی بالله یا رفاقی
در سرو و مه چه گویی ای مجمع نکویی
تو ماه مشک بویی تو سرو سیم ساقی
ان مت فی هواها دعنی امت فداها
یا عاذلی نباها ذرنی و ما الاقی
چند از حدیث آنان خیزید ای جوانان
تا در هوای جانان بازیم عمر باقی
قام الغیاث لما زم الجمال زما
و اللیل مدلهما و الدمع فی الماقی
تا در میان نیاری بیگانهای نه یاری
درباز هر چه داری گر مرد اتفاقی