يکی ز شيشه فروشان

يکی ز شيشه فروشان

تموز ما چه غريبانه و چه سرد گذشت
کبود جامه ازين تنگنای درد گذشت
نسيم آنسوی ديوار نيز زخمی بود
چو از قبيلهء اشباح خوابگرد گذشت
ز دوستان گران جان کجا برم شکوه
کنون که خصم سبکمايه هر چه کرد، گذشت
دلم نه بندهء افلاک شد نه بردهء خاک
ز آبنوس رميد و ز لاژورد گذشت
بگو که کيد شغادان به چاهسارش کشت
مگو که وای ببين رستم از نبرد گذشت
در اين غروب غريبانه دل هوای تو کرد
حريق لاله ز رگ های برگ زرد گذشت
چو دل به دست ز کويت گذر کنم گويی
يکی ز شيشه فروشان دوره گرد گذشت
قسم به غربت واصف که در جهان شما
يگانه آمد و تنها نشست و فرد گذشت

Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *