در مدح شمس الدین محمد بن علی

مراست عشقی افتاده با تو ، لم یزلی
غزل تو گویم ، که لایق غزلی

ز حکم لم یزلی عشق تو رسید بمن
چگونه دفع توان کرد حکم لم یزلی ؟

منم که در همه عالم بعاشقی مثلم
تویی که در همه گیتی بدلبری مثلی

بچهره چون قمری ، بلکه حسرت قمری
ببوسه چون عسلی ، بلکه بهتر از عسلی

اگر شکوفه نماند برخ ازو عوضی
و گر بنفشه نپاید بزلف ازو بدلی

گهی بطرهٔ طرار صبر من ببری
گهی بغمزهٔ غماز جان من بخلی

بتو بنازد خوبی ، چنانکه مجد و علو
بشمس دین پیمبر محمدبن علی

اجل نظام معالی ، جمال ملت و دین
که اوست خسرو آفاق را صفی و ولی

کریم طبع بزرگی ، که فرع خدمت اوست
کرامت ابدی و سعادت ازلی

بنای دین هدی را دلش عماد و اساس
قضای دین کرم را کفش وفی و ملی

بزرگوارا ، دریا دلا ، بعلم و بحکم
ستودهٔ اممی و گزیدهٔ مللی

شعار شرع ز تو گشت ظاهر و در دهر
ز هیبت تو نه زنار ماند و نه عسلی

ز روی فضل و کرامت خزانهٔ حکمی
بوقت جود و سخاوت نشانهٔ املی

چو نکته گویی در بزم ناشر درری
چو خامه گیری در دست ناشر حللی

نه آفتابی و مر اعتدال عالم را
چو آفتاب فروزان بنقطهٔ حملی

ضمیر پاک تو داند چگونه می یابد
همه علوم جهان سربسر خفی و جلی

بقای مدت تو باد در حریم دول
که تو بدولت شایسته زینت دولی

رشیدالدین وطواط

Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *