قصیده چهارم در مدح شمس الدین وزیر

کریمی ، که رسم معلی نهاد
بزرگی ، که راه ایادی گشاد

اجل شمس دین پیمبر ، کزوست
رخ فضل تازه ، دل عقل شاد

ز آبا و از امهات جهان
چنو هیچ فرزند صالح نزاد

تبار و نژادش بزرگند و اوست
چراغ تبار و جمال نژاد

ز آثار او زینت جود و علم
بایام او رونق دین و داد

ز مجد و معالیست او را سرشت
ز جود و ایادیست او را نهاد

چه ماند از دقایق که طبعش ندید؟
چه مانداز دفاین که دستش نداد؟

ز حزمش گرفتست آرام خاک
ز عزمش ربودست تعجیل باد

شده فتح را داد او راهبر
شده بحر را جود او اوستاد

بیفراخت اعلام فضل و کرم
بدان طبع پاک و بدان دست راد

بیک صدمت کین او بدسگال
ز پای اندر آمد ، ز دست او فتاد

همی تا بخوانند اهل خرد
تواریخ کیخسرو و کیقباد

ز دور سپهر وز شیر نجوم
نصیبش همه عز و اقبال باد

رشیدالدین وطواط

Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *