در حق ملک اتسز

شها ، دست رادت بکردار نیک
ز آفاق بیخ بدیها بکند

بداندیش را از سریر سرور
نهیبت بچاه نوایب فگند

بروز وفا دست اقبال تو
در آورد پای بدان را ببند

خورد آب در ظل عدلت کنون
ز یک آبخور گرگ با گوسپند

چو گیتی تویی فارغ از هر نهیب
چو گردون تویی ایمن از هر گزند

بگیری ، اگر رأی افتد ترا
خمیده فلک را بخم کمند

خلاف تو کاریست بس بازیان
وفاق تو شغلیست بس سودمند

بسا قلعه ها را که کردی خراب
بنوک سنان و بسم سمند

بسابی خرد باغیان را ، که داد
بهیجا زبان حسام تو پند

تو، ای مرد دانا ، نگویی مرا
کزین قصهٔ طوس و کاوس چند ؟

ندیدی مگر زخم تیغ ملک
بدشت سمرقند و صحرای جند ؟

یکی برگذر ، پس بچشم خرد
نگه کن بدین قلعه های بخند

در مکرمات و عطا باز کن
در حادثات و دواهی ببند

مبادا دلت از نوایب حزین
مبادا رخت از مصایب نژند

رشیدالدین وطواط

Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *