آه سردی از دل پر داغ و دردی بر نخاست

آه سردی از دل پر داغ و دردی بر نخاست
از دل پر داغ و دردی آه سردی بر نخاست
تا زمین شد سفله پرور آسمان نا مرد دوست
از ضمیر خاک شیران شیر مردی بر نخاست
ای خراسانی که بودی مرد زا از سینه ات
چون ابومسلم دگر صاحب نبردی بر نخاست
توده را فر فریدونی دهد واحسرتا
باز همچون کاوه زین افراد فردی بر نخاست
یا سواری نیست یا ما را نباشد دید آن
سالها شد از دل این دشت گردی بر نخاست
شیر از جنگل پلنگ از کوه از دریا نهنگ
وز بیابان ناقۀ منزل نوردی بر نخاست

حیدری وجودی

Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *